بازی محبوب این روزهای تو همین سه کلمه است!
سنگ
کاغذ
قیچی
و شکل جالب دستهایت وقتی قیچی درست میکنی! آخر هنوز انگشتانت آنطور که باید گوش بفرمانت نیستند. اما به شدت رویشان کار میکنی تا فرمانبردار باشند!
دایی احمد باصبرو و حوصله فراوان به تو آموخت که سنگ مشت است! کاغذ کف دست صاف! و قیچی دو انگشت اشاره و سبابه.
قبل از آموزش های فشرده دایی ات، برای هرسه کلمه قیچی میاوردی و ما کلی میخندیدیم.
حالا تو فرق هر سه را میدانی:-)
دلارام عزیزم
این وبلاگ در سالروز 3 سالگی ات تقدیمت میشه.
وقایع این 3 سال رو تیتر وار واست مینویسم:
13 خرداد ماه بدنیا اومدی و درست وقتی ده روزه بودی انتخابات ریاست جمهوری سال 92 برگزار شد و آقا انتخاب شد.
15 روزت بود که دل درد شدید شبونه داشتی. دکترا بهمون گفتن که دخترتون کولیک داره! درواقع بهم چسبیدگی انتهای روده است.
از 15 روزگی تا 3 ماهگی که دل درد کولیک داشتی من و بابا سوار ماشین میکردیمت و تو شهر میچرخیدیم چون با صدای ماشین و . ساکت میشدی!
درست سه ماهه ت تموم شده بود که شب ولادت حضرت امام حسن مجتبی رفتیم و گوشای نازت رو برای گوشواره انداختن سوراخ کردیم. (نگران نباش اصلا درد نداشت و فقط یه کم گریه کردی.البته تا فردا صبحش هم با من و بابایی قهر بودی)
توو 5 ماهگی تونستی بشینی و همزمان یه دندون خوشگل هم درآوردی!
8 ماهه بودی که تصمیم گرفتی 4دست و پا نکنی! و به جاش حرکت پرشی به سبک سینه خیز بزنی!
اما توی 9 ماهگی نظرت برگشت و با تلاش بابایی تونستی 4دست و پا کنی.
12 ماهت که شد و یه ساله شدی! میتونستی رو دوتا پای کوچولوت راه بری و کلی ذوق کنی از سیر کردن دنیای اطرافت!
توی 15 ماهگی تونستی دویدن رو تجربه کنی.
.
ادامه دارد.
الان باید بریم با عزیز پیاده روی کنیم
درباره این سایت