اگر آقای بدیع گرامی این غزل را نمیسرود، من با کدام انگیزه برای تو غزل میخواندم!؟
تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی!
از ادامه این غزل فقط چشم و فیروزه را فهمیدی! ایرادی ندارد هنوز راه درازی در پیش داری عزیزم.
و سفارش خواهم کرد به آقای بدیع که باز هم با ماهی غزل بگوید.
البته هنوز غزل های خاله جان(سرکار خانم سوسن درفش) را شروع نکرده ایم باهم، قطعا ایشان حق بیشتری برگردن ما دارند پس اول میرویم سراغ غزل های خاله:-)
از امشب با این غزل شروع خواهیم کرد:
اگر از لعل لبت سیب بچینم چه شود
یک دل سیر کنارت بنشینم چه شود
هی مرا ناز کنی دست به مویم ببری
هی صدایم بزنی ماه جبینم !چه شود
دفتر شعرش را که تمام کرد. یک نسخه اش را برای تو یادگاری نگه می دارم:-)
پ.ن ۱ جناب آقای بدیع گرامی سپاسگذاریم که مارا با رنگ های سرخ و لاجوردی کودکی هایمان پیوند زدی و با هر بیت این غزل بزرگتر شدیم تا برسیم به بند آخر!
پ.ن ۲ سرکار خانم سوسن درفش عزیز، از قلم شیرین و هنرمندانه تان لذت بی اندازه می بریم و بی صبرانه منتظر چاپ دفتر شعرتان هستیم. بالاخره دلارام ما باید برای خوانش و حفظ مرجع مکتوب داشته باشد:-)
پ.ن ۳ دلارام عزیزم، اگر روزی رسید که دوست نداشتی غزل بخوانی و شعر بدانی، حتما به من بگو. مسلما دیگر اصرار نخواهم کرد:-)
درباره این سایت